loading...
شعر های عاشقانه من

mohadese بازدید : 48 یکشنبه 07 خرداد 1391 نظرات (1)


تو منو داری و من.....




ما ه من ، غصه چرا ؟!

آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !

یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت !

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت ،

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !

ماه من غصه چرا !؟!

تو مرا داری و من

هر شب و روز ،

آرزویم ، همه خوشبختی توست !

ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن

کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند ...

ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،

با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !



فروغ

همچو صخره های سخت و پر غرور

موج گیسوان من در این نشیب

سینه میکشد چو آبشار نور

شانه های تو

چون حصار های قلعه ای عظیم

رقص رشته های گیسوان من بر آن

همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم
شانه های تو

برجهای آهنین

جلوه شگرف خون و زندگی

رنگ آن به رنگ مجمری مسین

در سکوت معبد هوس

خفته ام کنار پیکر تو بی قرار

جای بوسه های من بر روی شانه هات

همچو جای نیش آتشین مار

شانه های تو

در خروش آفتاب داغ پر شکوه

زیر دانه های گرم و روشن عرق

برق می زند چو قله های کوه

شانه های تو

قبله گاه دیدگان پر نیاز من

شانه های تو

مهر سنگی نماز من


ای نگاهت لای لائی سِحربار

گاهوار کودکان بیقرار

ای نفسهایت نسیم نیمخواب

شسته از من لرزه های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من

رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شور شعر آمیخته

این همه اتش به شعر ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی

لاجرم شعرم به آتش سوختی




mohadese بازدید : 45 شنبه 06 خرداد 1391 نظرات (2)

وقتی تو نیستی......

  وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند ، نه باید ها...

وقتی تو نیستی

نه هست های ما چونانکه بایدند 

نه باید ها...

مثل همیشه آخر حرفم 

و حرف آخرم را ، با بغض می خورم



عمری است لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا !



اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست



آن روز هر چه باشد 

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا باشد !



وقتی تو نیستی 

نه هست های ما چونانکه بایدند 

نه باید ها...





هر روز بی تو

روز مباداســـت !

 

خواهم که شبی محو جمال تو شوم
نظارگی بزم وصال تو شوم
وانگاه به یاد شمع رویت همه عمر
بنشینم و فانوس خیال تو شوم

دوستت دارم....

دفترم لبریز شده از احساسات
روز و شب شکر میکنم او را که تو را به من داد
عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده
فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ،را شنیده
که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا ،
فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا
فدای تو ، عزیزم نگفتی من بیشتر دوستت دارم یا تو؟
گفتی تو مرا بیشتر دوست داری ،
پس هنوز مانده تا باور کنی یک دیوانه را در قلبت داری
از دلتنگی تو ،اشک میریزد آرام آرام این دلم ،
خیالی نیست ، عاشقی دیگر همین است گلم
تو باش ، این اشکهایم فدای تو ، بی قراریها ،
انتظار و سختی هایم به عشق یک لحظه در آغوش گرفتن تو
به عشق یک لحظه دیدنت میگذرانم سالها را ،
کسی چه میداند احساس درون قلب ما را ،
کسی چه میداند عشق ما چیست ،
یا آن عاشقی که از عشق میمیرد هیچکس جز من و تو نیست!
هوا ، همان هواییست که تو دوست داری ،
دلتنگی دیگر معنا ندارد وقتی که همدیگر را در قلب هم داریم
آن گلی که آورده بودی برایم ، روبروی من است ، در کنار پنجره اتاقم
من که هر روز تو را میبینم کنار پنجره اتاقم
گل من ایستاده است در مقابل چشمانم
عطر تو عاشقانه پیچیده اینجا
احساس آرامش میکنم وقتی تو را میبینم ، تو در کنارمی ، در کنار پنجره، همینجا  

 

اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم

دنیای زیبای من دوستت دارم


 

 

mohadese بازدید : 56 شنبه 30 اردیبهشت 1391 نظرات (2)

in the name is of god



welcome








    کی میخواد مثل تو باشه....

    کی میخواد مثل تو باشه مثل تو که بی نظیری
    مثل تو که با نگاهت منو از خودم میگیری
    کی میخواد مثل تو باشه مثل تو که تکیه گاهی
    تو به داد من رسیدی توی تردیدو سیاهی
    همه چی از تو شروع شد همه چی باتو تمومه
    چرا دنیارو نبینم وقتی چشمات روبه رومه
    عشق تو پناه اخر واسه قلب نیمه جونه
    کی میخواد مثل تو باشه کی مثل تومهربونه
    وقتی که چشای خیسم دیگه جایی رو نمیدید
    جز تو هیچ کس توی دنیا حال و روزم نفهمید
    همه چی از تو شروع شد همه چی باتو تمومه
    چرا دنیارو نبینم وقتی چشمات روبه رومه





    تو بشو ساحل قلبم
    من می شم ماهی مرده
    تا بگن به عشق ساحل، لب دریا جون سپرده....
    هرلحظه بهانه ی تو را میگیرم، هر ثانیه با نبودنت درگیرم،
    حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی، من یک طرفه برای تو میمیرم

به خاطرتو......


به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو


  1. لبریزم از حس دوست داشتن...دیگر جمله های دوستت دارم، عاشقتم، کفایت نمی کند!
    هنوز پیدا نکرده ام واژه ای را که لایق عشق ناب تو باشد!
    هنوز پیدا نکرده ام واژه ای که گویای احساس من به تو باشد!
    نامت را آسمانی ترین می نهم، اما نه...! باز هم شایسته ی تو نیست...! تو فراتر از آسمانی!
    آن قدر خوب و مهربانی... آن قدر برایم عزیزی که نمی دانم تو را چه بنامم!
    فراتر از گل واژه، فراتر از عشق نمی دانم...
    دلم می خواهد زیباترین و با احساس ترین جمله های عاشقانه را به پای تو ریزم!
    اما چه کنم زبانم قادر نیست...!
    می بوسم خدایی که تورا برای من خلق کرد،
    می بوسم خدایی که فرشته تر از فرشته برای من خلق کرد

شعر های سهراب سپهری


تو کجایی سهراب؟

آب را گل کردند،چشمها را بستند و چه با دل کردند...

خون به چشمان شقایق کردند

تو کجایی سهراب که همین نزدیکی عشق را دزدیدند

همه جا سایه ی دیوار زدند...

ای سهراب کجایی ببینی حالا دل خوش مثقالی است دل خوش سیری چند؟

صبر کن سهراب ...

دلم را کشتند.




سهراب.........

آری تو راست می گویی ...

آسمان مال من است

پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن...

بر دل سنگ زمین جای من است!؟

من نمی دانم که چرا این مردم

دانه های دلشان پیدا نیست

صبر کن سهراب…!

قایقت جا دارد…؟

من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم...




روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم ، شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ، با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم . . . . . . سهراب سپهری



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 838